ان.اف.تی، هنر پسرو و کریپتوکاپیتالیسم

چیزی بیش از یک دهه پیش بود که پدیده ای به نام گلد کوئست ، همچون یک موج غربال‌گر آمد و دایره وسیع دوستان مرا تنگ کرد. سال های ۱۳۸۵-۱۳۸۶- ۱۳۸۷ زمانی که بسیاری از آشنایان و دوستان دوران دانشجویی که از ژست ، گفتار و گاه از رفتارهایشان می شد قبول کرد که اهل مطالعه هستند و نگاهی قابل قبول به زندگی دارند، در تماس های مختلف مرا دعوت به جلسه‌‌ای می‌کردند که به گفته ایشان« به زندگی بی معنای انان معنا بخشیده» و مدعی بودند  که می‌توانند مرا راهنمایی کنند تا با  حضور در این جلسات وارد دنیایی جدید شوم. دنیایی که مرا به موفقیت های آینده‌گرایانه خواهد رساند: راهی طلایی و اشتراکی برای گذار از غم نان. در برخورد اول با وجود مضحک بودن این دعاوی، سعی کردم برای آشنایی با مقوله و طرز فکر دوستان در یک یا دو جلسه شرکت کنم. ابتذال و حقارتی که در نگاه‌ها  و کلمات موج می‌زد، بخشی از عشق من به اهالی  کرهٔ زمین را زیر سوال برد. دوستانی که تا دیروز با هم ساز می‌زدیم و در بارهٔ هنر صحبت می‌کردیم، در نگاهم موجوداتی شدند در تمنای دست‌یازی به اندکی ثروت باد آورده. کسانی که گویا تمامی آرمان‌ها، آثار و اشعارشان به یک سیفون بند بوده است. انگار آن همه ترانه وشعرو تصویر و نو آوری های هنرمندانه و ژست های روشنفکرانه  چیزی جز افیونی برای فرار از واقعیت طبقاتی، به هپروتی واهی نبود. مخالفت من برای همراهی در آن راه  همانا و موج تحقیرو توهین‌ها همان: متحجر، ترسو، کوته نظر، ریسک‌ناپذیر، تافته جدا بافته، ماهی تنگ، کم هوش!!!!. مخالفت و شک من به این وضعیت از دید اغلب این دوستان به منزله توجیه ترس و ناتوانی در پذیرش یک روش نوین جهانی تلقی می‌شد  و این نتیجه گیری کج اندیشانه، هر گونه توضیح و تفسیر و بحث سازنده را غیر ممکن می‌ساخت.
حال با گذشت حدود ۱۵ سال یا بیشتر،  باری دیگر با موجی دیگر از قلاب ها مواجه شده‌ایم. قلاب هایی که با کرم های پلاستیکی به اعماق طبقات هجوم آورده اند تا لمپن-ماهی ها را صید کرده و بعد از مراسم جشن وسرور، کله‌های کنده شد‌شان را در کنار ساحل رها کنند. همچون دوستان هرمی که هرگز به پول نرسیدند  و با این حال  هنوز به دنبال راهی سریع و فردی برای فرار از منجلاب طبقاتی هستند، بی آنکه متوجه باشند که شکست شکاف طبقاتی راهی جز تلاش برای آگاهی و اتحاد آگاهانه برای مبارزه و دیگرگون کردن نظم بیمار جهانی نداشته و نخواهد داشت.

پذیرش وعده‌های خوش ساده تر است اما سالم تر نیست

امروز در دورانی که بحران کرونا جسم و ذهن و احوال تمامی آدمیان را به خود مشغول داشته است، طبقهٔ حاکم بر اقتصاد جهان به یاری دُردانه‌های تکنولوژی دیجیتال-کریپتو، سرگرمی تجربه‌گرایانه جدیدی را به دنیای هنر معرفی کرده اند: قمارِ نیفتی ( ان .اف.تی –  NFT).
وعده‌ای به ظاهر پیشرو و مترقی که در عمل به غایت ارتجاعی است. ادعا‌هایی چون شفافیت، مرکز زدایی، فرصت های برابر و-از همه تناقض‌آمیز تر- وعدهٔ مالکیت بر فایل دیجیتال، نه تنها همگی وعده‌هایی هستند بی بنیاد برای جابجایی مقادیر هنگفتی از سود مالی، بلکه دام‌هایی هستند گسترده برای به دام انداختن خیل عظیم جوانان سهل‌انگار که شیفتهٔ لوکس‌وارگی زندگی سلبریتی‌های رسانه‌ای گشته اند. تلاشی برای شروع یک تحول هولناک در نظم جهانی و ایجاد نخبه‌گانی فرمانبردار تر از پیش که حتی برای محک زدن این گونه وعده‌های کازینویی به هیچ منطق و دیدگاهی مسلح نیستند و این خلع سلاح پیش تر از طریق آموزش ، رسانه و امواج شبکه‌های اجتماعی  به انجام رسیده است.

برای درک پدیدهٔ ان.اف.تی باید با رمز ارز ها آشنا بود و برای درک رمز ارز‌ها می‌بایست با فن آوری بلاک چین و کاربرد های آن آشنا شد. در واقع رمز ارز ها با استفاده از فنآوری بلاک چین پدیده آمده‌اند. هدف و زمینهٔ بحث این نوشتار نه توضیح کامل این پدیده‌هاست و نه تشریح تاریخچه و مزایای آن‌ها. این مطلب تلاشی است برای روشن شدن گوشه ها و سویه‌های مخرب و مورد غفلت واقع شدهٔ این پدیدهٔ نوین در بازار فرهنگ که می‌رود صنعت فرهنگ را با اخبار و مقیاس های نوین روبرو سازد. متاسفانه، اندیشمندان منتقد ، به ویژه در زبان فارسی ، هنوز فرصت آشنایی و پردازش و نقد این بازار را به خود نداده اند . با این حال  امید است در آینده ای نزدیک، از زبان متخصصین علوم جامعه‌شناسی، اقتصاد و فلسفه مقالات و منابعی در خور به زبان فارسی آماده و منتشر گردد.

ان.اف.تی یا نان فانجِبل توکن در واقع یک توکن(ژتون) غیر قابل معاوضه است که با استفاده از تکنولوژی بلاک چین به یک اثر دیجیتالی الحاق شده و ثبت و اعتبار‌یابی آن را ممکن می‌سازد. ان.اف.تی یک ژتون منحصر به فرد است که فقط برای یک اثر تولید می‌شود و از این جهت نوعی دارایی متفاوت از رمز‌ارز است. فرایندی بسیار ساده و پیش پا افتاده در دنیای بلاک چین که هرچند به مثابهٔ یک «دستاورد مهم در دنیای هنر» معرفی شده است اما هرگز نمی‌توان آن را حتی  یک دستاورد نوین تلقی کرد. ان اف.تی صرفا یک بهره‌برداری تازه است  از یک فرایند کهنه که پیشتر در زمینه‌های دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
ان.اف.تی به طور خلاصه یک سند مهروموم شدهٔ مالکیت دیجیتال است و حقوقی همسان با حقوق کپی رایت را به مالک یک فایل دیجیتال می‌دهد. یک مثال: شما می‌توانید یک عکس دیجیتال از ناف خود بگیرید و آن را صد ها بار کپی کنید. در صورتی که کسی بخواهد این عکس را بخرد، تفاوتی نمی کند که کدام یک از فایل ها را به او بدهید چرا که همه فایل ها با هم یکسان هستند. حال اگر شما یک توکن غیر قابل معاوضه (ان.اف.تی) برای یکی از این فایل ها ضرب (مینت Mint) کنید، در واقع یک تفاوت قراردادی و نه واقعی میان فایل مینت‌شده و باقی فایل‌ها ایجاد کرده اید. در واقع فایل مینت شده توسط پردازشگر‌های متعدد داخل یک بلاک چین تایید اعتبار شده و رمز گذاری می‌شود. به نظر می‌رسد که شما یک توکن را به فایل خود الحاق کرده اید. یک توکن غیر قابل معاوضه . یک برچسب مالکیت.برچسبی معین، ثابت و منحصر به فرد که قابل الحاق به هیچ فایل دیگری نیست.

فرگشت مچل‌ها

بازار ان.اف.تی طی سال گذشته رشد چشمگیری داشته و با استقبال گیمر‌ها، سلبریتی ها و البته هنرمندان مواجه شده است. رویکرد تبلیغی برای گرم کردن بازار و جلب فروشنده و خریدار از یک سو به امکانات توسعهٔ آینده در فضای فیوچریستیک زندگی روی سیارات دیگر نظر دارد و از طرفی دیگر به سویهٔ همکارانه میان هنر و تکنولوژی . همین چند ماه پیش مراسمی بر‌گزار شد که بیش از ان که ارزش تجربی ، آزمایشی یا اثباتی داشته باشد، جنبهٔ تبلیغاتی و سوداگرانه داشت. این مراسم که تحت پوشش پخش مستقیم اینترنتی قرار گرفته بود به آتش سوزی یک تابلوی سلبریتی انگلیسی ‌دنیای هنرخیابانی – بنکسی- که پیشتر در قالب عکس دیجیتالی به ان.اف.تی مبدل شده است،اختصاص داشت. سازندگان این کلیپ تبلیغاتی که به عنوان یک خبر دنیای هنر معرفی شده، سعی دارند نشان دهند که ارزش این نقاشی پس از سوزاندن نه تنها کاهش نیافته بلکه به مدد ان.اف.تی اثر وارد زندگی پس از مرگ خود گشته و حتی با افزایش قیمت مواجه می‌گردد. اولین سوال اینجاست که مگر قیمت‌گذاری آثار پیشین بنکسی مبتنی بر منطقی روشن و همگانی بوده است؟ در اینجا قصد ندارم باری دیگر با بازبینی مشکلات بازار هنر و آنچه تحت عنوان دنیای هنر جریان دارد بپردازم، اما در یک جمع بندی کوتاه نمی‌توان انکار کرد که بازار هنر به طور ذاتی بازاری است حباب‌گون با کارکرد هایی مشخص در سلسله مراتب جامعهٔ نا برابر: ایجاد سرگرمی، فعال‌سازی و توانمند سازی یک ساحت مجزا تحت عنوان‌هایی جون فرهنگ رسمی- هنرملی- میراث فرهنگی- تولیدات فاخر، پولشویی، مصرف خودنمایانه ، مانور های خبری یا شوک‌های رسانه‌ای . به هیچ عنوان نمی‌توان نشان داد که بازار هنر بازاری مبتنی بر عرضه، تقاضا و ارزش افزورده است. این تنها مختص بازار هنر نیست. به این گونه بازار ها «بازار پیشبینی سیال» گفته می‌شود. بازاری که در آن قیمت ها نه بر اساس نیروی کار و ارزش افزوده بلکه بر اساس تخمین شرایط آینده یا مبتنی بر سیاست‌گذاری های مدیران سیاسی اقتصادی فعال در سکتور فرهنگ رسمی تعیین می‌گردند. نسخه‌هایی محترمانه و حایز وجاهت اجتماعی از همان صنعت کازینو.

شاید بی دلیل نباشد که طی ماه‌های سال جاری ( ۲۰۲۱) شاهد همه گیر شدن جهانی این بازار نوین بوده ایم‌. بازاریاب‌های پروژهٔ ان اف تی، اتفاقا شیوه‌ای هرمی را برای معرفی و ایجاد «هایپ» حول موضوع مورد نظرشان به کار گرفتند.آنان نه با استفاده از یک ویدیو یا آگهی تبلیغاتی بلکه با جلب مشارکت و علاقهٔ جمع وسیعی از سلبریتی ها و اینفلوئنسر‌های شبکه های اجتماعی و عرصهٔ سرگرمی، در تمامی سطوح پیام خود را به سریع ترین شکل ممکن به نسل های جوان تزریق کردند. به طوری که بسیاری از منقدین و متفکرین صاحب نظر نیز از تجزیه و تحلیل آن باز مانده یا مغلوب این موج تازه اتفاقات گشتند.

با توجه به این واقعیت که که بسیاری از متفکرین اقتصادی جهان هم اکنون از پدیده‌هایی چون ان.اف.تی به عنوان یکی از نمونه های آشکار بی منطقی و افسارگسیختگی بازار سرمایه‌داری نام می برند. درادامه تلاش دارم به برخی از مشکلات مرتبط با ان اف تی اشاره داشته باشم.
این یک واقعیت غیر قابل توجیه است که میزان مصرف برق و تولید گاز های گلخانه‌ای برای تایید اعتبار هر یک فایل در بلاک چین مقدار قابل توجهی است.  برخی منتقدان پروسهٔ مینت‌کردن توضیح می‌دهند که  مثلا در یک مورد میزان مصرف برق برای ضرابی یک ان.اف.تی متعلق به یکی از هنرمندان کریپتو معادل مصرف برق یک شهروند معمولی اتحادیه اروپا طی ۷۷ سال یا مصرف یک پرواز ۱۵۰۰ ساعتهٔ هواپیما  بوده است ( حتی اگر برای توجیه ادعا شود که این عدد مبتنی بر واقعیت نیست ،باز صورت مساله تغییر نخواهد کرد. توجیهاتی چون ضرابیِ سبز یا روش‌های نوین مبتنی بر فن آوری صرفا نقش توجیهاتی چون  ارجحیت خون یک نفر بر هزار نفر را دارا هستند. تو گویی اگر که خون یک نفر برای بیان عقیده ریخته شود آنقدر مهم نیست که  خون هزار نفر). در هر حال شاید از دیدگاه بازیگران و دلالان بازار کریپتو این مسایل قابل توجیه یا گذشت باشد اما به سختی می‌توان پذیرفت که چنین توجیهاتی شایستهٔ کسی باشد که دعوی خلاقیت و هنر دارد. این مشکل البته  کما بیش به طور کلی درباره فناوری بلاکچین صادق است چرا که رمزگذاری های بلاکچین رد پای کربنی مخربی به جا می‌گذارند. برای مثال میزان مصرف برق کسانی که در جهان به استخراج و مبادلهٔ بیت‌کوین ( فقط بیت کوین) می‌پردازند معادل ۰.۴۵ درصد مصرف کل برق در جهان است. اگر تعدد و تکثر رمز ارز ها و جمعیتی که هر روز به این بازار اضافی می‌شود را در نظر بگیرید می‌توانید تصور کنید که این پیشرفت ظاهری فن‌آوری سرمایه‌محور تا چه اندازه مرتجعانه و تنگ نظرانه است. در هر حال این مطلب در سدد دخالت و حتی اظهار نظر پیرامون امور مرتبط با بازر رمز ارز ها و سودجویی ها یا تجربه‌های  نسل  نوین کریپتو در ایران یا خارج از کشور نیست بلکه تمرکز ما در اینجا صرفا متوجه ارتباط «هنر» و «هنرمند» با یک بازار مبتنی بر انباشت و مصرف نا برابر است.

https://memoakten.medium.com/ آنالیز هزینه‌های غیر عقلانی هنر کریپتو . برگرفته از

ارتجاع تکنوکراتیک که بر موج سر آسیمگی عمومی ناشی از بحران‌های مکرر نظم سرمایه‌دارانه استوار گشته تنها در چشم پوشی از عوارض زیست محیطی یا توجیه آلودگی‌های بی شمار ناشی از آن ختم نمی‌شود. سویه‌ای دیگر از دلخراشی این جریان، قدم برداشتن به سمت ایجاد بستر مالکیت دیجیتال است. در دورانی که بشر بیش از هر چیز به مشارکت و همگانی‌سازی نیازمند است و اندیشمندان و فعالان بسیاری برای تحقق آزادی اطلاعات و امکانات فرهنگی برای همگان در تلاش هستند، تنها مرتجعان دست‌پروردهٔ سرمایه‌داری هستند که با سودای مکمنت‌مندیِ یک شبه، ابزار مشروعیت‌بخشی به این شکل از مالکیت می‌شوند. آیا پذیرش مالکیت دیجیتال به معنای طرد عقل نیست؟ بیایید به یک مثال ساده رجوع کنیم. اگر قبول بکنید که یک مجسمه دارای ارزشی معادل ۳۰ میلیون یورو است دست کم متوجه هستید که هیچ نمونهٔ دیگری نمي تواند از همان نسخه وجود داشته باشد و اگر وجود داشته باشد نسخهٔ اصلی نیست. چنین مالکیتی دست کم مالکیت بر امری عینی و واقعی است که بازتولید یا کپی‌برداری از آن به هیچ عنوان دقیقا همان ویژگی های نسخهٔ اصلی را ندارد این در حالی است که همین استدلال برای فایل دیجیتال صادق نیست. کپی یک فایل دیجیتال، دقیقا دارای همان ویژگی هایی است که فایل اصلی دارد. تنها چیزی که تغییر می‌کند یک توکن است که به آن الحاق می‌شود. در واقع این طور به نظر می‌رسد که اثر هنری ان.اف.تی صرفا برچسبی است روی توکن: مثل یک عکس روی جلد جعبهٔ دستمال کاغذی. این توکن است که خرید و فروش می‌شود، نه اثر هنری در قالب فایل. در واقع مالکیت بر توکن اتفاق می‌افتد و هنرمندمالکیت اثر خود را به مالک توکن منتقل می‌کند یا خود مالک توکن می شود. با این روش ثروت زیادی از سکتور بازار سنتی هنر به سمت ساخت یک طبقهٔ نوین می‌گردد در حالی که کارکرد سنتی از اثر هنری زدوده شده و هر اثر به مثابهٔ یک اشانتیون یا آرم منحصر به فرد به یک توکن رمز‌گذاری شده الحاق می‌گردد. اگر قرار باشد بحث مالکیت را مطرح کنیم، این توکن تنها چیزی است که به راستی قابل مالکیت و یکتا است. توکن کردن اثر هنری در واقع چیزی نیست جز یکی دیگر از نمونه‌های گذار سرمایه داری از نظام نمادین(تولید کالایی و مبادله ی پول محور) به نظام نشان گذاری که به گفتهٔ بودریار در تمام ساحت های جامعه “وانموده” می توان آنرا ردیابی کرد،
ارتجاع نهفته در این موج کریپتو-قمار زمانی به چشم می آید می‌شود که در میان سیل فارق التحصیلان دانشگاه های هنر و هنرمند‌های رشد کرده روی نیمکت پارک‌ها و کلوپ‌های بازی، یک نفر پیدا شود و اندکی اجازهٔ مطالعهٔ فلسفهٔ هنر و کارکرد های هنرمند یا حتی انسان به مثابه سوژه‌ای اجتماعی مطالعه کرده باشد. واقعیت این است که هیچ کجای این بازار ، سنخیتی با هنر به منزله موتور محرک و هنرمند به منزلهٔ پیشقراول حرکت‌های اجتماعی پیشرونده ندارد، وبیش از یک قرن است که بشر دریافته «هنر اگر نتواند در پیشبرد جامعه به سمت آرمان ها یاری رساند، هنر نیست.»

یکی دیگر از معضلات و خطراتی که ضمن شکل گیری و گسترش این بازار شکل گرفته و گسترش می‌یابد، ایجاد یک طبقهٔ نوین آریستو-کریپتیک است. هنرمندی که آثار خود را توکن-دار می‌کند و به اصطلاح اولین «مینتینگ» خود را به پایان می‌رساند، به طور معمول یا از طریق کانال‌های بازاریابی و روابط عمومی این پلتفرم‌ها(پاساژها) دعوت به همکاری شده و یا ناچار بوده تمایل خود را در شبکه های اجتماعی و درگاه-پلتفرم‌های جذب مشارکت عمومی و عضو گیری در این بازار های مکاره بروز دهد. گروه اخیر، یعنی جوانان آرزومند به حضور در زمین ان.اف.تی، طی فرایند عضویت و آشنایی با این پلتفرم ها به طور غیر مستقیم آموزش می‌بینند که با روحیه ای باز و پذیرنده( نه منتقد و پرسشگر) در بازی ‌هایی چون« رای بده و رای بگیر»، «اشتراک بگذار و اشتراک گذاری شو» شرکت کنند تا میزان فرمانبرداری،‌ بی خیالی، حواسپرتی و خوشباوری خود را ثابت کنند. مسالهٔ بازار هنر ان.اف.تی زیبایی نیست، ارتباط و ایمان به سیستم و خدمتگذاری به پلتفرم هاست. این هنرمندان جوان در جریان تلاش برای شناخته شدن و به دنبال هویج همیشه دور شونده، مرحلهٔ خدمتگذاری در ساخت پاساژ و توسعهٔ طبقاترا پشت سر گذاشته و بی آنکه حتی حقوقی در حد و اندازهٔ سودی که به صاحبان پاساژ رسانده نصیبش شده باشد به اکراه وارد طبقهٔ اریستوکریپتیک می شوند. صاحب این پاساژ به زودی برای خود و دلالان فعال در آن هاله‌ای از خودی ها در برابر غیر خودی ها ایجاد می‌کند که مبتنی بر نوعی فرهنگ فیوچریستیک مختص طبقهٔ آریستوکریپت‌ها ست. کسانی که راه ‌ها و دالان های این پاساژ را بهتر می‌شناسند یاپیش از بقیه به آن ها دسترسی داشته اند یا از پتانسیل قابل استفاده ای برای جذب مشتریان و دلالان تازه بر خوردار هستند.

نویسنده نمی داند رفقای هنرمند(!) امروز ما با چه واژگانی می‌توانند مشارکت در ساخت یک دستگاه پاساژ هنری با مواد آلاینده، توسط کسانی که حتی نمي توانند مدعی کارشناسی در امر هنر باشند را توجیه کنند. نویسنده نمي داند که در جهانی که قرار است به سمت شراکت همگان در مواهب ، زیبایی ها و اطلاعات برود، چگونه ارتجاع مالکیت باری دیگر سر بی می آورد؟ آن هم با روکش هنر و هنرمند. آنچه نویسنده می‌داند این است برندهٔ نهایی این قمار، از پیش تعیین شده است. بخش اعظم اقتصاد داخل این حباب ، به سمت جیب سوداگران آن سرازیر می‌شود و آنچه برای حمالان و نگهبانان سنگ‌های اهرام می‌ماند، دست هایی آلوده به خون مردمانی است که حتی از نگاه‌کردن به این هرم ها هراسانند.

کارن رشاد- تابستان ۱۴۰۰