میرزاده عشقی

Mirzadeh_eshghi میرزاده عشقی شاعر ایرانی - اثر تنها

Mirzadeh Eshghi میرزاده عشقی

میرزاده عشقی، شاعر و روزنامه‌نگار انقلابی ایران. او شاعری است که نه به نان   بلکه به بیان حقیقت پرداخت و جان خود را بر سر بیان حقیقت داد. عشقی متولد سال ۱۲۷۲ در همدان بود و در تاریخ (۱۲ تیر ۱۳۰۳ خورشیدی) در تهران به ضرب گلوله درگذشت.

من که خندم، نه بر اوضاع کنون می‌خندم

من بدین گنبد بی‌سقف و ستون می‌خندم

هنگامی که در همدان بسر می برد همزمان با اوائل جنگ جهانی اول 1914-1918 میلادی و  به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین ودول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی ها پرداخت وزمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می رفتند او هم به آنها پیوست وهمراه مهاجرین به آنجا رفت. عشقی چند سالی در استانبول بود ، در شعبه علوم اجتماعی وفلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور می یافت ، پیش از این سفر هم یک باربه همراهی آلمانی ها به بیجار وکردستان رفته بود. « اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت.

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید

به چنین مجلس و بر کر و فرش باید

به حقیقت در عدل ار در این بام و در است

به چنین عدل و به دیوار و درش باید

آن‌که بگرفته از او – تا کمر – ایران را

به مکافات الی تا کمرش باید

پدر ملت ایران اگر این بی پدر است

بر چنین ملت و روح پدرش باید

به مدرس نتوان کرد جسارت اما

آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید

این حرارت که به خود احمد آذر دارد

تا که خاموش شود بر شررش باید

شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد

غفرالله کنون بر اثرش باید

آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر

از توک پاش الی مغز سرش باید

گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله

بهر این ملک به نفع و ضررش باید

ار رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی

احتراماٌ به‌ سر رهگذرش باید

 

اپرای رستاخیز شهریاران ایران  اثر مشاهدات میزراه عشقی از  ویرانه های مدائن هنگام عبور از بغداد وموصل به استانبول بود که روح  این شاعر قانون شکن رابه هیجان انداخته بود. در سال 1333 ه. ق .  روزنامه عشقی  را در همدان انتشار داد.  نوروزی نامه را نیز در سال 1336 ه. ق . پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود. عشقی از استانبول به همدان رفت وباز به تهران شتافت . میرزاده عشقی چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه کفن سیاه  را در دفاع از مظلومیت زنان وتجسم روزگار سیاه آنان با مسمط « ایدآل مرد دهقان » نوشت. در واقع این اثر با ثمرش تاریخچه ای تز انقلابات مشروطیت ودوره ای که شاعر می زیست می باشد. عشقی گهگاهی در روزنامه ها ومجلات اشعارومقالاتی منتشر می ساخت که بیشتر جنبه ی وطنی واجتماعی داشت ،چندی هم شخصا روزنامه  قرن بیستم  را  در چهار صفحه منتشر می کرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن عمر روزمانه نگاریش مانند عمر خود او کوتاه بود وبیش از 17 شماره انتشار نیافت. این شاعر آنارشیست و جوان در عنفوان جوانی روزگار پر اضطراب واندوهگینی داشت ، میرزاده عشقی در سن ۳۱ سالگی با گلوله ترور شد .

به تهران نیست یک‌تن انقلابی           به جز مشروطه‌خواهان حسابی

 که از وحشت نگردند آفتابی          اگر گردند، خیلی بدلعابی

 بیاویزیمشان بر چوبه دار             به نام ارتجاعیون و اشرار

moshirsalimi————

در مسلخ عشق جز نکو را نکُشند                روبه ‌صفتان زشت‌خو را نکشند

 گر عاشق صادقی، ز مردن مهَراس            مردار بُوَد هر‌آن‌که او را نکشند

————

خــــاکــــــم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم

خـــــاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟

آوخ، کــلاه نیست وطـــــن، گـــــــر که از سرم

برداشتند، فــــکـــر کــــــلاهی دگــــــــر کــــــنم

مــــرد آن بود که این کُله‌اش، برسر است و من

نـــــــــــامـــردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم

مــــن آن نیـــــــم کــــــــه یکسره تدبیر مملکت

تسلیــــــــم هـــــــرزه‌گـــــــــرد قضا و قدر کنــم

زیــــــــر و زبر اگــــــــر نکنـــــــی خــاک خصم را

وی چــــــــــرخ! زیــــــــــر و روی تو زیر و زبر کنم

جــــــــایی‌ست آروزی مـــن، ار من به آن رسم

از روی نعـــــــــش لشکـــــــــر دشمـن گذر کنم

هــــــــــر آنچـــــه می‌کنی بکن ای دشمن قوی!

مـــــــــن نیز اگــــــــر قــــوی شدم از تو بتر کنم

مـــــن‌ آن نیـــــم بــــه مرگ طبیعی شوم هلاک

وین کـــــــاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشـــــوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!

ای آن کـــــــه ذکـــر عشق تو شام و سحر کنم

عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود

مهـــــرت نـــــــه عارضی ست که جای دگر کنم

عشـــــق تــــــــو در وجــــــودم و مهر تو در دلم

بـــــــــا شیر انـــــــدرون شد و با جان به در کنم