تعریف پروژه دگرگونی‌خواهانه

آرمان‌های آزادی خواهانه با اینکه  کم رنگ تر شده ، هنوز هم در میان ما موجودند. اما بندرت پروژه انقلابی یافت می‌شود که توسط موج “بورژوا شدگی” ای که باکونین در سال‌های پایانیِ عمر خود از آن ترس داشت، دچار رقّت نشده باشد. شرایط و گزاره‌های‌آن نیز هیچ‌گاه مبهم تر از آنچه امروز هست‌، نبوده‌اند. کلماتی مانند “رادیکالیسم” و “چپگرایی” تیره و تار شده‌ و به طور جدی در خطر سازش‌پذیری و ابهام‌ قرار دارند . آنچه امروز بر انقلابی‌گری‌، رادیکالیسم و ​​چپ‌گرایی می‌گذرد‌، یک یا دو نسل قبل، به مثابهٔ اصلاح‌طلبی و فرصت‌طلبی سیاسی مورد حمله قرار می‌گرفت. تفکر اجتماعی، چنان به اعماق جامعهٔ فعلی رسوخ کرده که “چپ‌های” خود‌محور – خواه سوسیالیستها ، مارکسیستها یا رادیکالهای مستقل از انواع مختلف – بی آنکه حتی بدانند، خود را در خطر مهاضمه قرار می‌دهند‌. در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی به هیچ‌وجهه خبری از آگاهی چپ باقی نمانده است. در واقع ، حتی یک رادیکالیسم مستقل منتقدانه ، به غیر از جمع‌های کوچکِ نظریه‌پردازان انقلابی‌، وجود خارجی ندارد.

موضوعی که شاید در طولانی مدت جدی‌تر نیز باشد، این است که پروژه انقلابی، هویت خود، ظرفیت تعریف‌پذیری‌اش و درک جهت‌شناسانهء خود را به خطر می‌اندازد. امروز نه تنها شاهد فقدان بینش انقلابی هستیم‌، بلکه حتی در تعریف گزاره‌هایی چون “دگرگونی انقلابی” و معنای واقعی اصطلاحاتی مانند “سرمایه‌داری” نیز دچار مشکل و ناتوانی هستیم. طبقهٔ کارگر می‌تواند با ترس مارکس از این که روزی بیاید که نسل آیندهٔ کارگران، سرمایه‌داری را چنان تایید کند که انگار جزئی از طبیعت بشر است نه یک شرایط اجتماعی محدود به یک دوره خاص از تاریخ، مطابقت دارد. سخن گفتن از جامعه اروپا-آمریکایی به عنوان جامعهء “سرمایه‌دار” غالباً به بهترین حالت، خبر از تضاد با جوامعِ به اصطلاح سوسیالیستی- کشورهایی مانند روسیه و چین- دارد و نوعی شک و سردرگمی را فعال می‌نماید. اما اینکه اولی صرفا نوعی سازمانی از سرمایه‌داری است‌، در حالی که دومی شکلی بوروکراتیک از آن، غالباً با تفکر متعارف و هنجارین غیرقابل درک به نظر می‌رسد.

اصلا بعید نیست که ما هنوز چیستیِ سرمایه‌داری راواقعاً درک نکرده باشیم. رادیکال‌ها، از زمان وقوع جنگ‌جهانی‌اول‌، هر‌دوره از سرمایه‌-گرایی را “آخرین مرحله”ٔ آن خوانده‌اند، حتی در شرایطی که رشد‌ این نظام به وضوح مشهود‌است و ابعاد بین‌المللی‌اش در قالب فناوری‌هایی‌ نوین تا به حدی بروز یافته که چند نسل پیش حتی در داستان‌های علمی-تخیلی نیز قابل پیش بینی نبودند. سرمایه‌داری همچنین درجاتی از ثبات‌و توانایی‌اش در به‌کار‌گیریِ مخالفین‌اش را نشان داده‌است که می‌تواند لرزه به اندام بزرگان سوسیالیسم و ​​آنارشیسم در قرن گذشته بیاندازد. در واقع ، ممکن است به این معنا باشد که- اگر بخواهیم از واژگان خودِ باکونین استفاده کنیم- سرمایه‌داری به عنوان تجسم مطلق شر اجتماعی کاملاً حتی به تکامل خود هم نرسیده باشد- یعنی به یک سیستم ولع اجتماعیِ بی‌امان میان مردم، در تمام سطوح زندگی و یا یک اقتصاد مبتنی بر رقابت و انباشت! اما این کاملا واضح است: این یک ساختمان است که بطور مداوم متورم می‌شود تا اینکه تمام پیوندهای جامعه با طبیعت را منفجر نماید- همانطور که سوراخ‌های در حال گشاد‌شدگیِ لایه‌ٔاُزن و متورم‌شدگی اثر‌‌گاز‌های گلخانه‌ای نشان‌دهنده آن هستند.  بنا بر این سرمایه داری به معنای واقعی کلمه ْ سرطان زندگی‌اجتماعی است.

در این صورت، طبیعت “انتقام” خود را خواهد‌گرفت. بی‌شک این “انتقام”‌، بعید نیست که این انتقام، سیارهای باشد غیرقابل سکونت برای اشکال پیچیده حیات از جمله خودِ ما و پسر عمو‌های پستاندارمان. اما با توجه به شتاب در سرعت نوآوری فن‌آورانه، از جمله وسیله‌ای برای لوله‌کشی سری ماده و زندگی در قالب علوم هسته‌ای و فناوریِ زیستی، این امکان وجود دارد که با مشکل اختلال در چرخه‌های تجزیهٔ طبیعی‌، بوسیلهٔ یک جایگزینِ کاملاً مصنوعی برخورد شود که طی آن تأسیسات صنعتیِ عظیمْ کارکردِ فرآیندهایِ طبیعی را بر عهده بگیرند. امروز البته ندید گرفتن چنین امکانی یک غفلت است و حتی ندید گرفتن این احتمال که نسلهای آینده نیز ناچار شوند، جامعهٔ توتالیتر کابوس‌گونه‌ای را که در قالب ساختاری کاملاً فن‌آوری-سالارانه در امور اجتماعی و طبیعی در مقیاس جهانی بر سازی شده را پذیرا باشند. در این صورت‌، سیاره به مثابهٔ یک سیستم طبیعیِ منظم از نظارت و تعادل،که تحت عنوان “نگرهء گایا” فهم می‌شود، با یک سیستم فن آورانهٔ کاملاً مهندسی‌شده جایگزین خواهد شد، شاید یک “نگرهٔ دادالوس” ، همچون پیش، بدون مفهوم یونانیِ قید و محدودیت.

اما تا وقتی که چنین چشم‌انداز خشنی به موضوع مهمی در دستور‌کار تاریخ مبدل شود ، ما سرسختانه به بازخوانیِ پروژهٔ‌انقلابی و پردازش عناصر نوینی نیاز ‌داریم که طی نیم‌قرنِ گذشته به آن افزوده شده‌اند. همچنین نمی‌توان منکر این ادعا شد که ایدهٔ یک پروژه‌انقلابی‌، خود گواهی بر “فرقه‌گرایی” یا “جزم‌گرایی رادیکال” می‌باشد. آنچه امروز خود را “لیبرال” یا “چپِ-وسط” می‌نامد، تا از کارکرد سیاسی محتاطانه استفاده کند، از نظر فكری بسیار عقیم‌تر از آن است که آن را وجهه‌ای از “فرقه گرایی” مبتنی بر تجزیه و تحلیل مشکلات اجتماعی و زیست محیطی معاصر قلمداد کنیم.

بنا براین ما ‌به‌نوبه‌خود‌، باید با قاطعیت و استقلال به مطالعه و بررسی دوره‌های گذشته و حال بپردازیم و پروژه انقلابی را نظمی بخشیم، که همچون دوران “سوسیالیسم پرولتری” ، در قالب “چپ جدید” و به اصطلاح «عصر اکولوژی» ادامه یابد . ما باید راه‌حل هایی را که طی دهه‌های ارائه شده اند، بررسی کنیم تا مشکلاتی که امروزه بوجود آمده و مواردی که پیش‌روی داریم را بهتر بازشناسی کرده و توان پاسخ‌گویی به آن ها را داشته باشیم. تا زمانی که راه‌حل‌های قبلی را در یک بررسی انتقادی به کار نبندیم، بازهم در تاریکیِ تاریخِ ناشناخته‌ای دست و پا خواهیم زد، که چیزهای زیادی برای آموزش به ما در خود دارد. گرفتار ساده‌لوحی و جهلی خواهیم بود که می‌تواند ما را، به کلی، در مسیر‌هایی بی‌معنا‌، بیهوده‌و‌حتی سبکسرانه گمراه نماید.

مترجم: رها کوتاه
منبع:  Remaking Society : Murray Bookchin 1989 / Black Rose Books