هنرمند و تعهد

انتشار مطالب ارسالی توسط نویسنده گان میهمان تنها به علت ایجاد فضای ارتباطی برای نویسندگان با مخاطبان ما است و  متون منتشر شده توسط نویسندگان میهمان به هیچ عنوان نشان دهنده خط فکری یا نگاه کلاه استودیو نیست.

Portraits_19275

نوشته علی راوی

1

هر فردی در زندگی خود ، روزی باید تصمیم بزرگی را بگیرد ، تصمیمی که زندگی اش را تحت شعاع قرار می دهد و سر نوشت او را رقم می زند. هنرمند همانند یک فرد عادی ، لحظه ای در زندگی هنری اش قرار دارد که باید انتخاب کند ، باید برگزیند ، ناخواسته هایش را کنار بزند و برای هدف و آرمانش تمام تلاشش را بکند.

زمانی که هنرمندی می گوید :« من مسئول هستم» ، او انتخاب کرده که مسئول باشد . انتخاب کرده که از میان رفتارهای گوناگون ، این طرز برخورد را برای خود ویژه کند و برگزیند. به ناخواسته هایش نه می گوید ، ابراز وجود می کند و با این نه گفتن است که وجود خود را اعلام می کند. سعی می کند که عمل کند. سعی می کند که اثر بگذارد. سعی می کند بر خلاف رودخانه ی خروشان شنا کند. که بگوید هست و «نه» خود را بلند فریاد بزند. بدون شک این انتخاب بی تاثیر از عوامل رشد این هنرمند و فضا ومحل رشد او نیست. طبقه ی او ، سرگذشت او ، همه و همه در کنار یکدیگر  این فریاد «نه» را از اعماق او سر می دهند. با این تصمیم ، او با تمام وجودش در مقابل تهدید و زورگویی و خفقان می ایستد و می خواهد هر طور که شده جوانه ی سبز خود را از این بتن بسته با اعتراضش به بیرون هدایت کند.

2

حال من انسان باید شعورم را در اختیار اشیاء قرار دهم. به آن ها زبان دهم و با شعور انسانی به «نه» و «بله» گفتن آن ها گوش فرا دهم. از آن جا که اشیاء و روابط ، عرصه ی وجودی شعر و آفرینش شاعر را فراهم می کنند و این شاعر است که در میان اشیاء مستحیل می شود ، او باید این انتخاب بین مسئولیت و بی مسئولی را بکند. این وجه تمایز هنر شرق و غرب است. هنر شرق و هنرمند شرق ذاتاً مسئول شناخت واقعیت حقیقت است. او در میان اشیاء و روابط می گردد و از آن وسیله ای درست می کند برای رسیدن به ما وراء شئ و همواره دنبال ساختن این پل است. پلی که از میان روابط انسانی به ماوراء روابط زده می شود. پلی که از میان زبان به ماوراء زبان زده می شود ! بلی شعر.

شعر پلی است که از میان اشیاء و زبان وروابط به ماوراء آن ها زده می شود. به دلیل جمعی بودن این عوامل ، هنرمند شرقی و به  ویژه شعر در مقابل جامعه انتخابش مسئولیت بوده. شعر ایران از این مثال ها پر است. زمانی که حافظ می گوید:

«گر تیغ ببارد در کوی آن ماه

گردن نهادیم الحکم لالله»

یا

«ای آنکه به تقریب و بیان دم زنی از عشق

ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت»

از نماد ها و اشیاء ای آن چنان مردمی استفاده می کند که عملاً «ما» حافظ تمام جامعه و عصر خودش می شود. به دلیل آنکه آن نماد و آن مفهوم مربوط به آن عصر و زمان است. این نمونه ای کامل از زندگی شاعر میان مردمان است. حافظ در مقابل این تیغ باریدن و کشت و کشتار می ایستد و نه می گوید و آن چنان در تاریخ مردمانش با این جملات چرخ می زند که مسئولیت او و نه گفتن او در «ما» او جمع می شود و به حرف عصر و نسل اش تبدیل می شود.

نیما یوشیچ در شعر مرغ آمین گویای درد مردمان و اجتماع خود می شود و از اشیاء مردم ونمادهای مردم استفاده می کند. این جان مایه هنر شرق است. رسیدن به ماوراء شئ و حقیقت ناب و بودن در بین مردم. هنر شرق پیوسته از شعر ، از شئ ، از نماد ، از قالب استفاده می کند برای رسیدن به حقیقتی ناب ، به حقیقتی بی زمان و بی مکان ، هنر شرق به فرم اهمیت نمی دهد و صرفاً به دنبال رسیدن به حقیقت است و از این روست که درخشان ترین اشعار فارسی ، اشعار عرفانی اند ، زیرا خود عرفان دنبال رسیدن به حقیقت است.اما هنر غرب هنر «من» یک نفره است. هنر زندگی شخصی و خصوصی است. هنر فرم و قالب است ، در حالی که هنر شرق از جامعه و اشیاء حرف می زند برای رسیدن به ماوراء آن اما هنر غرب از خود شخص می گوید برای رسیدن به یک زیبایی یا یک فرم کامل. «لیونل دفونسکا» در  «حقیقت هنر تزئینی: گفت و گویی بین یک شرقی و یک غربی » از قول شرقی به غربی می نویسد:

((شما همیشه می کوشید که خود را بیان کنید. ما هرگز این کار را نمی کنیم ، نه در هنر و نه در زندگی. شما بیان را هدف قرار می دهید و با شکست مواجه می شوید. ما امساک «Repression» را هدف قرار میدهیم و اتفاقاً به بیان «Expression» نیز دست میابیم…

ما شرقی ها ، گر چه هنرمندان خود را به عنوان رسولان خود بر میشمریم ، ولی به هنر فقط تا آن حد احترام می گذاریم که همیشه بکوشیم آن را غیر شخصی و جهانی نگاه داریم. چرا که خصوصی بودن در هنر ، یعنی فساد. و زوال همیشه با اول شخص شروع می شود.

سمبول ، که یک محصول قومی است ، و فقط برای بیان حالت قومی کفایت می کند ، مانع بیان شخصی هنرمند ، که هم مخرب هنر و هم مخرب زندگی است ، می گردد ، سمبول که یک قرداد انتزاعی است ، هنر را به سوی حفظ خصوصیت جهانی اش می راند و بدین ترتیب هنر در زندگی اثر می گذراد ، طوری که ما نیز به نوبه ی خود «بدون خود» می شویم و در زندگی نیز فقط نفوذ قوانین جهانی را میبینیم. ما فقط از این طریق به سکوت و آرامش دست میابیم))

این هنرمند شرق است که پیوسته به وسیله ی نماد و سمبل در معماری و نقاشی و فرش بافی و شعر سعی در گذر از شئ و بیان حقیقت دارد. شعر ایرانی شعری است شرقی و زبان فارسی هویت مردمان است. پس شعر و شاعر ایرانی (شرقی) ذاتاً در ریشه و در اصل به سمت این مسئولیت می رود.

3

شاعر با دو چشم خارجی خود اشیاء و روابط ، وضع اجتماعی ، درد مردم و نماد ایستادگی مردم ، عقب ماندگی مردم و تاریخ مردم خود را می بیند. این اشیاء و روابط مشهود قرن 21 است. هر انسانی زاده و حاصل جامعه خودش است ، حاصل نحوه ی تفکر و تربیتی خاصی است ، حاصل آن نظام آموزش ، حاصل آن برخورد اجتماعی است. او ذاتاً از خاک مردمان است که توانایی ریشه کردن و جوانه زدن را پیدا می کند. گفتن این جمله که:«من مسئول هستم» ، درک درست از اشیاء ، درک درست تاریخ ، درک زبان مردم ، درک درد مردم ، درک روابط ، همه و همه لازمه ی هنرمند شرقی است. هنرمند شرقی در میان مردمان زنده است. او مسئول است متعهد باشد به تاریخ ، زیرا او صدای آن نسل است ، زیرا او می تواند نماد نسل خود را علم کند. زیرا او حاصل باغ جامعه است. او به این ندای شرقی که از تار و پود تنش بر می خیزد پاسخ مثبت می دهد. این همان «تعهد» است.

 حال از دیدگاه دیگر به مسئله نگاه کنیم. همه ی ما حتی بر حسب اتفاق اشعاری از سهراب سپهری را خوانده ایم. این اشعار فضای کاملاً عرفانی دارند. این اشعار از هم نشینی صدای آب در کنار چمن بوستان دوست سخن می گویند. این اشعار زمانی در تاریخ ایران گفته شدند که ایران با خیابان های آسفالت و ماشین هایش و دنیای شهری تهران قرن 20 بود که زندگی می کرد نه بوستان دوست. این اشعار هیچ رنگ و بویی از آن دوران ندارند. شعر سپهری شعری عملاً بی تاریخ است ، شعری که با تاریخ و زمان خودش کوچکترین پیوند وشباهتی ندارد. اشعاری هستند که نه از وضع مردمان می گوید و نه از اشیاء این قرن. جدا از دیگر خصیصه های بر جسته ی شعر سپهری مانند صمیمت و کلام شیوا ، اما شعر او شعری است بدون هیچ نشانه ای از زمان خود و سپهری شاعر متعهدی نیست.درست است که شعر او دریچه ای از اشراق شرقی است اما متعهد نیست.

من نوعی ، تو نوعی ، در دنیایی زندگی میکنیم که نماد و سمبل زمان خود را داریم ، تاریخ خود را داریم ، واقعیت خود را داریم ، زبان خود را داریم ، در این زمان شاعری متعهد است که بیانگر این عصر و نسل باشد ، تاریخ یا ضد تاریخ باشد. سمبل یا زد سمبل باشد. اما نشانه ی این عصر و نسل باشد

Portraits_19275i

4

از آن جایی که رپ فارسی به سبب زبان فارسی خود به خود شرقی است و به سبب پیشینه ی مردمان و ضمیر ناخودآگاه  این فرهنگ که انباشته از شعر شرقی است ، خود به خود شاعر آن نیز شرقی است و شاعر شرقی نماد تعهد است.

هنرمند متعهد در طول و توالی اعصار مختلف زنده می ماند. همانطور که حافظ در کنار ما زنده مانده است ، همان طور که مولوی زنده است ، همانطور که سنایی زنده است ، همانطور که یوشیچ زنده است و …..

حال وضع رپ فارسی از این دیدگاه چگونه است؟

هیپ هاپ فرهنگی جهانی است و از بدو انسان بر روی زمین تاریخ دارد تا به امروز. اما سند و نامگذاری آن در فرهنگی غربی شکل گرفته است و همین به خود و به زیبایی پرداختن صرف را در اکثر هنرمندان رپ غربی می بینیم. اما از آن جایی که هیپ هاپ قسمتی از ریشه اش از  فرهنگ آفریقا(جامایکا) است این صمیمیت و تعهد در هیپ هاپ امروزی قابل احساس است همانگونه که در اکثر آثار هنرمندانی همانند «lowkey» ، «atmosphere» ، «KRS ONE» ، «Paris» و… این حس قابل مشاهده است

هیچکس هنرمندی متعهد است ، در آثار او جامعه ی او قابل مشاهده است. نماد ها و سمبل های نسل او در اشعار او وجود دارد و به ماوراء سمبل می رود. پلیس در «بازم کلان» ، جنگ و تختی و پدر در «بجنگ مثله» ، دستبنده «قانون» ، لحظه های زندگی در «عاشقم» ، همه و همه نشان دهنده ی متعهد بودن این هنرمند است.

بهرام ، نماد تمام عیار نسل جوان ایرانی است. نسلی که از زندگی در «خیابون» می گذرد و در «بیست و چهار ساعت» روز زندگی می کند و در «بیخیالش» به همه ی افکارش آرام بخش می زند. در «سکوت» مردمانش فریاد می شود ، از اعتقاد ، از پرسش ها ، ازترس ها ، از واکنش های نسلش تصویری تمام عیار می سازد.

سالومه ام سی ، نماینده ی  دیدگاه زن ایرانی است ، بیانگر وضعیت زن و نگرش به زن در  «مار و پله» است. معترض در « شاه مست و شیخ مست» و دید بان جامعه در «بهای رهایی». این ام سی خالق اثر هایی است که علاوه بر دیگاه شخصی ، دیدی باز از اتفاقات را ارائه می دهد که همه اینها بیانگر متعهد بودن این هنرمند است.

مثال هایی از هنرمندان متعهد در رپ فارسی بسیار است از «عدل» فدایی ، «یکی مثل ما » صفیر ، « مزمن» رض ، «آوار» سورنا ، «فارغ» کابوس ، «گاراژ» دژاگ ، «سرگیجه» سرب ، «سرباز صفر» داریوش ، «خشت» نوید ، «گاو صندوق» ساچمه ، «هستم رسماً» سالومه ، «پوچ» فرشاد و بسیاری از کار های متعهد دیگر.

حال بپردازیم به آن چیزی که متعهد نیست ، آن چیزی که نام و نشانی از مردمانش ندارد. آن چیزی که مربوط به جامعه نیست و از جامعه نیامده و به سمت جامعه هم نمی رود. این جریان متعهد نبودن در رپ فارسی با توجه به سیر تاریخ آن ریشه عمیق در نا آگاهی این افراد نامتعهد دارد که البته با سطح آگاهی پایین جامعه از این موسیقی ، اجازه ی هر گونه سو استفاده به این گونه افراد داده شد.

برای نمونه «تهی» ، کسی که از شعر های عاشقانه و ضد عاشقانه تا شعر هایی اصتلاحاً رو حوضی و مطربی و رقاصی پیش رفت تا به این اواخر که این فرد از هنر و هنرمند بودن و هیپ هاپ صحبت می کند. مثال این افراد متاسفانه زیاد است. این افراد و اشعارشان که هیچ تعهدی نسبت به جامعه ندارند ، عموماً دنبال روی افکاری جالب در اشعارشان هستند که حتی آن ها هم به جامعه نامربوط است. پول ، دختران هرزه ، آزادی های جنسی ، آزادی هایی خارج از جامعه ایران ، لذت هایی بورژوایی و عشق هایی سینمایی که تصویری «فارسی» از آهنگ های تجاری غربی را به ما عرضه می کند.تاریخ به ما نشان می دهد که فقط هنرمندانی اثر گذار بودند و باعث ایجاد تغییری شدند و در زمان جاودانه مانده اند که نسبت به چیزی متعهد بودند. مسلماً در زمان حافظ شاعر های دیگری بودند ، اما حافظ ماندگار شد ، مسلماً در زمان نیما یوشیچ هم کسانی بودند که از آن ها نامی نیست ، همین چند دهه قبل هم کسانی بودند اما حتی نام آن ها به تمسخر هم آورده نمیشود و این نکته ای حائز اهمیت است.

حال ممکن است عده ای این سوال را بازگو کنند که هنرمند به دنبال آزادی و شکوفایی است و این تعهد همانند نوعی زنجیر بر دست و پای اوست و آزادی عمل را از او می گیرد. اتفاقاً ژان پل سارتر این چنین می گوید:«تعهد شاعرانه ، احمقانه است»

تعهد به معنی بیان این است که زنجیر مرا باز کنید ، زنجیر برادرم را باز کنید ، حقیقت من ، حقیقت خواهرم را افشا کنید ، نه اینکه در عین سعی در خفقان حقیقت و به سود این خفقان از افکاری بازاری حمایت کنیم و آن را ترویج دهیم. این بستن زنجیر است ، این انداختن زنجیر بر گردن است. این دیگر هنرمند نیست ، وسیله ی کنترل افکار است و خود به خود از هنرمند بودن خارج می شود ، چه برسد به هنرمند بودن وصحبت در مورد تعهد او.