من اینجا بودم

نوشته : امین قضایی

وقتی نظر مردم کوچه و بازار را درباره گرافیتی جویا می‌شویم، اولین چیزی که به ذهن‌شان خطور می‌کند این است که آیا این رنگ‌ها، نوشته‌ها و برچسب‌ها به دیوارها و سطح شهر زیبایی می‌بخشد. آنها یک چیز را نمی دانند و وظیفه ماست که به آنها بفهمانیم: آنچه در گرافیتی زیباست، تنها زیبایی فرم، رنگ‌ها و نوشته‌ها نیست، این زیباست که شهر را به بوم نقاشی خود تبدیل کنیم، این زیباست که ما به حاشیه رانده شدگان، فقرا، جوانان نادیده گرفته شده از طریق گرافیتی با یکدیگر و با مردم سخن می گوییم. به نظر می‌رسد که زیبایی به خوبی درک نشده است. پس باید در این پرسش فلسفی تامل کنیم که براستی زیبایی چیست؟

DuchampwasHere
برای پاسخ به این پرسش بد نیست که به نظریات فیلسوفان زیبایی شناس در قرن هجدهم برگردیم. نزد ایشان، امری زیباست که در آن بین اجزا هارمونی و هماهنگی وجود داشته باشد. هر جزئی باید عنصر ضروری کل بوده به طوریکه هیچ جزئی تصادفی و اضافی نباشد. بنابراین فیلسوفان زیبایی را با اصل هارمونی تعریف می‌کنند. به عنوان مثال، یک داستان وقتی زیبا قلمداد می‌شود که شخصیت‌ها و رویدادهای داستان بخش ضروری از پیرنگ کلی داستان باشند. وجود یک شخصیت اضافی که نقش اصلی در روند داستان ایفا نکند، تصادفی و اضافی بوده و در نتیجه به هارمونی و در نتیجه زیبایی داستان لطمه می‌زند. یک نقاشی وقتی زیباست که بین اشکال و تکه‌های رنگی هارمونی و هماهنگی وجود داشته باشد. پس یک نتیجه ساده می‌گیریم: زیبایی در جایی است که هارمونی و هماهنگی وجود داشته باشد.
فیلسوفان زیبایی شناس مانند بومگارتن، یک اصل دیگر را هم پیش کشیدند: هرچه اجزای بیشتری در هماهنگی بیشتر با کلیت بزرگتری قرار گیرند، آن چیز ارزش زیبایی شناختی بیشتری خواهد داشت. هارمونی با رابطه جزء و کل تعریف می‌شود و هرچه جزء بیشتر و کل بزرگتر باشد، هارمونی بیشتر و در نتیجه ارزش زیبایی شناختی بیشتری بدست می‌آید.
پس زیبایی در جایی است که هارمونی وجود داشته باشد. با دیدن اشکال و رنگ‌های هماهنگ در یک نقاشی، حس لذت بخش مبهمی به فرد دست می ‌دهد که در فلسفه به آن لذت زیبایی‌شناختی می‌گوییم. این حس مبهم خوانده می شود زیرا این لذت با ادراک مستقیم حاصل می شود و نه با تحلیل و شناخت دقیق از هارمونی. به همین خاطر مردم معمولا چیزی را زیبا قلمداد می‌کنند اما نمی توانند برای زیبا بودن آن دلیل بیاورند. اما سئوال اینجاست که آیا هارمونی تنها در فرم اثر هنری وجود دارد؟ پاسخ خیر است.

Blu_BlkRiver_Sep

Artwork by Blu

علاوه بر هارمونی در فرم، انواع دیگری از هارمونی برای اثر هنری قابل تصور است، مانند هارمونی بین فرم و محتوا، هارمونی بین اثرهنری و مخاطب (و نیازها، آرزوها و خواسته‌ها و زندگی واقعی اش) و در عالی ترین سطح، هارمونی بین اثر هنری و کل جامعه. اکنون به بحث اصلی برمی‌گردیم. گرافیتی زیباست زیرا نه تنها در فرم، بلکه بین هنرمند و جامعه، زبان و زندگی او و مخاطبین اش هارمونی برقرار می‌کند.
یک تابلوی نقاشی از یک اشراف زاده و یا رمان عاشقانه درباره زندگی شاهزادگان و نجبا را در نظر بگیرید. فرض کنید تابلو ترکیب‌بندی خوبی داشته و یا شخصیت‌های داستان به خوبی توصیف و بازنمایی شده و بخش ضروری از کل داستان باشند. به بیان دیگر در این آثار هنری، هارمونی در فرم وجود دارد اما وقتی مردم فقیر این آثار را مشاهده یا مطالعه می کنند تنها حسرت داشتن چنین زندگی را خواهند. این آثار با زندگی واقعی آنان بیگانه است. در واقع این آثار نه با نیازها، خواسته ها و حرف دلشان بلکه با آرزوها و تخیلات واهی آنان هماهنگی دارد. این آثار ارزش زیبایی‌شناختی اندکی دارند چرا که بین اثر هنری و مخاطب نه هارمونی و هماهنگی بلکه تضاد و ناهمگونی برقرار می‌کنند.
پس اینجا می‌توانیم یک نتیجه مهم بگیریم: هنرمند نه تنها محتوا و فرم بلکه باید ذهنیت، نیازها و زندگی واقعی مخاطب، ساختار اجتماعی و تاریخی و زمان و مکان رخداد اثر هنری را در نظر گیرد. این مهم است که اثرهنری در کجا و برای چه کسانی به نمایش در می‌آید. زمان و مکان تولید اثر هنری، نحوه اجرا و مخاطب فرضی آن بخشی از اثر هنری هستند. هنر تنها محصول نهایی تولید هنری نیست، بلکه تمامی فرآیند تولید هنری را باید مد نظر و مورد قضاوت قرار داد.
گرافیتی در شهر رخ می‌دهد، برای رهگذران، برای مردم عادی ، یعنی کسانی که کار و زندگی طاقت فرسا به ایشان فرصتی برای هنر نمی‌دهد. یک نقاشی نسبت به مکانی که در آن نمایش داده می‌شود بی‌تفاوت است. هیچ رابطه ضروری بین بوم نقاشی و مکان نمایش آن وجود ندارد. گرافیتی هارمونی بزرگتری ( و بنا به تعریف فوق ارزش زیبایی شناختی بیشتری) ایجاد کرده، زیرا مکان و مخاطب خود را می‌شناسد و تلاش می‌کند خود را با زیست واقعی آنان هماهنگ کند.
گرافیتی محصول نهایی اش یعنی مقداری رنگ اسپری شده در گوشه یک دیوار نیست. مشاهده یک گرافیتی تداعی یک پروسه هنری است: یعنی کسی که مانند تو سخن‌اش شنیده نمی‌شود، کسی که مانند تو جایی در سایه‌های شهر نادیده گرفته شده، در خلوت یک شب هنگام بیرون آمده است، خطر کرده است تا پیامی را به تو منتقل کند. او اینجا بوده است. اویی مثل تو، در جایی مثل تو و با رنج‌ها و مصایبی مثل تو. این عالی‌ترین شکل هارمونی و هماهنگی بین مخاطب و اثر هنری است و از این رو ارزش زیبایی شناختی بسیاری دارد.

Art-Attack-price

هنگامی که گرافیتی در گالری به نمایش گذاشته می‌شود تمامی عناصر هارمونیک و وحدت بخش خود را از دست می‌دهد. هماهنگی بین اثر هنری و مکان وقوع آن و مخاطبش، از بین رفته و ضایع می شود. در اینجا دیگر گرافیتی پروسه هنری خود (تسخیر موقعیت شهری توسط مطرودین جامعه، تسخیر مالکیت توسط کارگران فاقد مالکیت) را از دست داده و از ارزش زیبایی شناختی خود تهی شده است. ورود گرافیتی به گالری تبعید آن از شهر است.

شاید از مخالفین گرافیتی بارها شنیده باشید که می‌گویند: “دیوار که جای نقاشی کشیدن نیست.” البته از نظر ایشان خیلی بدیهی است که دیوار جای تبلیغ شامپو و اتومبیل باشد. سرمایه داران پول می‌دهند و حق تبلیغ کالاهایشان را بدست می‌آورند. پوسترها، تابلوها و بیلبوردهای ایشان تمامی موقعیت‌های شهری را تسخیر کرده است. ممکن نیست سربچرخانی و جایی در گوشه‌ای تبلیغات آنها را نبینی. کالاهایشان دست و پا در می‌آورد، وراجی می‌کنند و برای پول جیب ما نقشه کشیده اند. بنابراین بهتر است بیدار شویم. ما برای تسخیر موقعیت‌های شهری با سرمایه داران و حاکمین، یعنی سرکوبگران ما، به تاراج برندگان جان و مال ما، در جنگ هستیم. اما سخن محرومین و فقرا، کارگران و جوانان مطرود شده در کجای شهر دیده می‌شود؟ یا بهتر است بپرسیم آنها به جز گرافیتی، به جز هنر خیابانی، چه راه دیگری برای رساندن صدای خود دارند؟ بنابراین گرافیتی شکل بزرگتر و ارزشمندتری از هارمونی را به ما نشان می‌دهد. گرافیتی همسویی و هم سخنی مردمان همدرد و هم سرنوشت با یکدیگر است. گذر روزمره شما در شهر ردی است که هیچ نشانی از خود برجای نمی گذارد. شهر به جهت انبوه جمعیتی که در آن تردد می کند، انسانها را به موجوداتی نامرئی تبدیل کرده است. این کالاها هستند که به جای انسانها در شهر سخن می گویند، پس گرافیتی وارونه کردن یک جهان وارونه است. مرئی کردن موجوداتی نامرئی، هماهنگی و همصدایی در محیطی است که تنها برای تردد ایشان بین محیط کار و خانه تدارک دیده شده است.
پس مسئله گرافیتی، به موضوع بزرگتری از فرم بصری آن مربوط است. مسئله تنها آنچیزی نیست که یک گرافیتی به تصویر می کشد. مسئله این است که چه موقعیتی را اشغال می کند، چگونه به جنگ تبلیغات و مالکیت می رود، چه هارمونی جدیدی را میان مردمان نامرئی در فضای شهری برقرار می کند و چگونه با تعریف کارکردی و سرمایه دارانه از شهر به مثابه سیستم حمل و نقل و تردد به مبارزه برمی خیزد. بنابراین گرافیتی زیباست نه فقط به خاطر فرم بصری اش بلکه به خاطر ایجاد هارمونی بین شهروندان در محیطی که تنها با آنها به عنوان مسافرانی نامرئی در یک سیستم حمل و نقل در هماهنگی و هارمونی قرار دارد.